جوردن رودس، غول ارگ نواز پست پانك
كيث امرسون
ريك ويكمن
جان لرد
هربي هنكاك، نوازنده جز
استيو واندر
چيك كوريا
ريك رايت
ري چارلز، نابغه ارگ
التون جان
يوهان سباستيان باخ (به آلماني: Johann Sebastian Bach) (۲۱ مارس ۱۶۸۵ – ۲۸ ژوئيه ۱۷۵۰) آهنگساز و نوازنده ارگ آلماني بود كه آثارش براي دسته آواز، اركستر و تكسازها، تقريباً تمام انواع متفاوت موسيقي دورهٔ باروك را دربرميگيرد و موسيقي آن دوران را به بلوغ خويش رساندهاست.
زادروز : ۲۱ مارس، ۱۶۸۵ (ميلادي
آيزناخ، تورينگن، آلمان
اهل كشور : آلمان
درگذشت ۲۸ ژوئيه ۱۷۵۰ (ميلادي
لايپزيگ، زاكسن، آلمان
كار(ها) : آهنگساز, نوازنده
ساز(ها) : ارگ (ساز
يوهان سباستيان باخ (به آلماني: Johann Sebastian Bach) (۲۱ مارس ۱۶۸۵ – ۲۸ ژوئيه ۱۷۵۰) آهنگساز و نوازنده ارگ آلماني بود كه آثارش براي دسته آواز، اركستر و تكسازها، تقريباً تمام انواع متفاوت موسيقي دورهٔ باروك را دربرميگيرد و موسيقي آن دوران را به بلوغ خويش رساندهاست.
زادروز : ۲۱ مارس، ۱۶۸۵ (ميلادي(
آيزناخ، تورينگن، آلمان
اهل كشور : آلمان
درگذشت ۲۸ ژوئيه ۱۷۵۰ (ميلادي(
لايپزيگ، زاكسن، آلمان
كار(ها) : آهنگساز, نوازنده
ساز(ها) : ارگ (ساز(
با وجود اينكه او شكل تازهاي را از موسيقي ارائه نكرد، ولي توانست سبكِ شايع در موسيقي آلمان را با فنون كنترپوان، غني سازد. اين فنون، مبني بر تنظيم چيدمان هارمونيك و موتيف در مقياس كوچك و بزرگ بود و همچنين سازواري ريتمها و بافتهاي برگرفته از موسيقي كشورهاي ديگر چون ايتاليا و فرانسه را شامل ميشد.
لطافت قوي موسيقي باخ و گستردگي حاصل هنر وي، او را به عنوان يكي از بزرگترين آهنگسازان غرب در سنت تُنال مشهور ساختهاست. با توجه به عمق معنايي، قوّت فني و زيبايي هنرمندانه، آثاري چون كنسرتوهاي براندنبورگ، سوئيتها و پارتيتاها براي ساز كلاويهاي، مس در سي مينور، پاسيون به روايت متاي قديس، پيشكش موسيقايي، هنر فوگ و تعداد فراواني كانتات كه ۲۲۰تا از آنها برجاماندهاست، را ميتوان نام برد. نمونهاي از اين ويژگي سبكگرايانه را در قطعهٔ زير، در همسرايي «شكوه خداوند هماره در اوج باد» (به آلماني: Ehre sei Gott in der Höhe) از ارتاريوي كريسمس، تصنيفشده به سال ۱۷۳۴ طي دوران بلوغ هنري وي، ميتوان مشاهده كرد.
زندگي
سالهاي نخستين
يوهان سباستين باخ عضوي از شگفتآورترين تبار موسيقايي تمام اعصار بود. در زماني بيش از ۲۰۰ سال، خاندان باخ توانست دوازده نوازنده و آهنگساز شايسته و توانا را تربيت نمايد. اين بازهٔ زماني دوراني بود كه كليسا، دولت محلي و طبقهٔ اشراف، حمايتي قابلتوجه از ساخت موسيقي به شكل حرفهاي در سرزمينهاي آلمانيزبان و بخصوص در بخشهاي غربي تورينگن و زاكسن، به عمل ميآوردند. پدر سباستين، يوهان آمبروزيوس باخ، نوازندهٔ چيرهدست ويولن، ترومپتزن دربار و رهبر دستهٔ نوازندگان شهري در آيزناخ – شهري با جمعيت ۶۰۰۰ نفر – در تورينگن آلمان، ميزيست. وظيفهٔ او در اين شهر، تنظيم موسيقي غيرروحاني و شركت در موسيقي كليسايي بود. عموهاي سباستين همگي در موسيقي حرفهاي بودند كه از ارگنواز كليسا تا نوازندهٔ دستهٔ موسيقي بارگاه شاهي تا آهنگساز در ميان آنها يافت ميشد. اسناد امروزي مشخص ميكنند كه نام باخ در آن زمان ميرفت تا به معادلي براي موسيقيدان تبديل شود. خاندان باخ هماره به موفقيتهاي موسيقايي خود افتخار ميكردند و حدود سال ۱۷۳۵ باخ شجرهنامهاي را با عنوان «سرچشمهٔ موسيقي در خاندان باخ»نگاشت كه در آن به پيگيري نسلهاي مختلف دودمانش كه در موسيقي به موفقيت دست يافتند، پرداخت.
مادر او در سال ۱۶۹۴ و پدرش سال بعد درگذشت. كودك ۱۰ سالهٔ يتيم به دست برادر بزرگترش يوهان كريستف باخ كه آن موقع بيست و چند ساله بود، سپرده شد. وي در اوردروف – شهري در حوالي محل زندگي پدر و مادر باخ – ارگنواز بود. او در منزل برادرش به نسخهبرداري، مطالعه و اجراي موسيقي پرداخت و مشخصاً تحت آموزش ارزشمند وي قرار گرفت. اين مساله او را با آثار موسيقيدانان بزرگي كه در آن دوران از جنوب آلمان برخاسته بودند، مواجه ساخت كه از ميان آنان ميتوان به پاكلبل و فروبرگر اشاره نمود. همچنين، رويارويي او با موسيقي شمال آلمان و نوازندگان فرانسوي چون لولي، لويي مارشان و مارين ماراي محتمل است. باخ كوچك احتمالاً ناظر و دستيار فرايند تعمير و نگهداري ارگها بودهاست كه اين مقدمهاي ميگردد بر فعاليت حرفهاي تمامْعمر او بهعنوان مشاور ساخت و بازساخت ارگها. در آگهي درگذشت باخ به اين نكته اشاره شدهاست كه وي زماني به نسخهبرداري آثار برادرش ميپرداختهاست ولي به دليل اينكه آن نُتنوشتهاي موسيقي ارزشمند بودهاند و جزو اموال شخصي محسوب ميگشتهاند، يوهان كريستف، باخ جوان را از رونويسنمودن آنها بازداشت.
در ۱۴ سالگي سباستين توانست به همراه دوست و هممدرسهاي خود، گئورگ اُرْدمان، براي درسخواندن در مدرسهٔ معتبر سنت ميكائيل در لونهبورگ، كمكهزينهٔ تحصيلي دريافت كند. لونهبورگ با هامبورگ، بزرگترين شهر آلمان، فاصلهٔ چنداني نداشت. احتمالاً باخ به همراه دوستش مسافت طولاني از اوردروف تا لونهبورگ را بخشي پاي پياده و بخشي با كالسكه طي كردهاند. دو سالي كه وي در لونهبورگ و در مدرسهٔ سنتميكائيل حضور يافت، دوران حساسي براي او به نظر ميرسد زيرا كه طي اين دوره بيش از آني كه در تورينگن ممكن بود، با نحلههاي متفاوت فرهنگ اروپايي رويارو گشت. علاوه بر خوانندگي به عنوان كاپلا در دستهٔ كر، نواختن ارگ سه صفحهكليدي و هارپسيكورد مدرسه توسط وي، محتمل بهنظر ميرسد. همچنين، او احتمالاً زبان فرانسوي و ايتاليايي را آموخته و بستر آموزشي كاملي در زمينهٔ خداشناسي، زبان لاتين، تاريخ، جغرافيا و فيزيك كسب نمودهاست. در اين مدرسه، او در جمع پسران اشرافزادگان شمال آلمان كه جهت آمادهشدن براي مشاغل مهمي در زمينهٔ ديپلماسي، حكومت و نظام به اين مدرسهٔ برگزيده فرستاده شده بودند، قرار گرفت. به نظر ميرسد كه وي با ارگنوازان مشغول در شهرهاي نزديك لونهبرك، ملاقاتهايي داشتهاست كه از آنها ميتوان به گئورگ بوم در يوهانسكيرشه اشاره كرد. همچنين، باخ جوان دستكم يك بار جهت شنيدن ارگنوازي راينكن، رنج طيكردن فاصلهٔ صد كيلومتري تا هامبورگ را با پاي پياده، بر خود هموار كردهاست. از ديگر ارگنوازاني كه وي در هامبورگ ملاقات كردهاست ميتوان به برونز اشاره نمود. از طريق اين موسيقيدانان، به احتمال، وي توانستهاست به بزرگترين سازهايي كه تا آن دوران عمر ديده و نواخته بود، دسترسي يابد. همچنين آشنايي وي با مكتب موسيقي شمال آلمان و بخصوص آثار ديتريش بوكستههود و مقولاتي در نظريهٔ موسيقي كه در تسلط اين مردان بود، محتمل است.
آرنشتات و مولهاوزن (۱۷۰۳ تا ۱۷۰۸)
در ژانويهٔ ۱۷۰۳، كمي پس از فارغالتحصيلي، باخ در نمازخانه دربار «دوك يوهان ارنست» در وايمار – شهري بزرگ در تورينگن – بهعنوان نوازندهٔ درباري سمتي كسب كرد. نقش او در اين گروه نوازندهٔ درباري نامشخص است اما به نظر ميرسد كه وظايفي پَست و غيرمرتبط با موسيقي را شامل ميشدهاست. طي اقامت هفتماههاش در وايمار توانايي او در نواختن سازهاي كلاويهاي شهرت يافت و از او دعوت شد كه ارگ جديد كليساي بونيفاسيوس در آرنشتات را بررسي نمايد و تكنوازي آغازين را روي آن انجام دهد. خانوادهٔ باخ روابط نزديكي با مردم شهر آرنشتات داشتند. اين شهر در ۱۸۰ كيلومتري جنوبغربي وايمار و در كنارهٔ جنگل بزرگ قرار دارد. در اوت ۱۷۰۳، وي سمت ارگنواز در كليساي يادشده را پذيرفت. اين سمت وظايف سبك و حقوق نسبتاً زيادي داشت و علاوه بر اينها باخ به ارگي نو، بدون مشكلات فني و كوكشده با معيارهاي نوين دسترسي داشت كه اين معيارهاي جديد كوك ساز، استفاده از حوزهٔ وسيعي از شستيها را ممكن ميساخت.
در همين دوران اقامت در آرنشتات بود كه باخ به طور جدي آغاز به تصنيف پرلودهايي براي ارگ نمود كه از ميان آنها ميتوان به قطعهٔ مشهور «توكاتا و فوگ در ر مينور» اشاره كرد. اين آثار كه در مكتب موسيقايي ذوقي و بداههنوازانهٔ شمال آلمان جاي ميگيرند، نشانگر تنظيم موتيفي قابلتوجهي هستند (كه در آن يك ايدهٔ كوتاه و سادهٔ موسيقايي به شكل قوي در طول يك موومان كاوش ميشود). با اين وجود، در اين آثار آهنگساز هنوز با مسئلهٔ ساختار عمده دست به گريبان است و هنوز براي پرورش و توسعهٔ تواناييهاي كنترپوآننويسياش (كه در آن دو يا بيش از دو ملودي به طور همزمان با يكديگر تعامل ميكنند) مدت زماني در پيش دارد.
چند سال پس از تصدّي آن مقام در آرنشتات، با وجود ارتباطات خانوادگي قوي و كارفرمايي مشتاق به موسيقي، بين ارگنواز جوانِ سرسخت و زودرس و مسوولين تنشهايي به وجود آمد. وي آشكارا از معيارهاي خوانندگان دستهٔ كر ناراضي بود. جديتر از اين مسئله، غيبت بدون اجازهٔ چندماههاي در خلال ۱۷۰۵ تا ۱۷۰۶ بود كه در اين فاصلهٔ زماني براي ملاقات استاد بزرگ، بوكستههود، از آرنشتات به شهر شمالي لوبك سفر كرده بود. وي يك ماه مرخصي گرفته بود ولي اين سفر بيش از سه ماه به طول انجاميد. اين رويداد معروف در زندگي وي شامل سفري ۸۰۰ كيلومتري (رفت و برگشت) با پاي پياده براي ملاقات مردي بود كه باخ او را پدر ارگنوازان آلماني ميدانست. اين ملاقات، سبك بوكستههود را سنگِ بنايِ آثار اوليهٔ باخ قرار داد و اين مسئله كه وي مدت زماني بيش از مرخصي يك ماههاش را صرف اين ملاقات كرد، مشخص ميكند كه زماني كه با استاد پير گذراند، بياندازه براي هنر باخ مهم بودهاست.
در سال ۱۷۰۶، با وجود موقعيت خوبش در آرنشتات، باخ ديگر فميده بود كه بايد از محيط اجتماع خانوادگي بگريزد و در حرفهاش پيش رود. در ژوئن ۱۷۰۷، سمت جذابتري به او پيشنهاد شد؛ ارگنوازي در كليساي «سنت بلاسيوس كيرشه» در مولهاوزن، شهر شمالي بزرگ و مهم، كه اين مسووليت پيشتر بر عهدهٔ ارگنواز چيره دست يوهان گئورك آل بود. او اين سمت ارشد را كه از بابت درآمد و شرايط (مانند وضعيت دستهٔ كُر) بهتر بود، پذيرفت. او، چهار ماه بعد از نقل مكان به مولهاوزن، با دخترِ پسرعمويِ پدرش كه اهل آرنشتات بود و ماريا باربارا نام داشت ازدواج كرد. آنها صاحب هفت فرزند شدند كه چهارتاي آنها به بزرگسالي رسيدند. از اين چهار، سه پسر – ويلهلم فريدمان باخ، يوهان كريستين باخ و كارل فيليپ امانوئل باخ – آهنگسازان سبك مصنوع روكوكو كه در پي سبك باروك ظاهر شده بود، گشتند.
كليسا و شوراي شهر مولهاوزن بايد از اين مدير موسيقي جديد راضي بوده باشند. آنها با كمال ميل و رضايت با طرح او براي بازسازي ارگ كليساي سنتبلاسيوس، كه هزينهٔ زيادي ميبرد، موافقت كردند. به علاوه، مسوولين شوراي شهر بايد بخاطر قطعهٔ استادانه و شادي كه براي افتتاح شوراي جديد در ۱۷۰۸ نوشته بود («Gott ist mein König»، به فارسي: «خداوند شهريار منست»، BWV 71)، سرخوش گشته باشند كه مبلغ سخاوتمندانهاي به او پرداختند و در سالهاي بعد دو بار از وي خواستند كه آن را مجدداً اجرا نمايد. اين اثر مشخصاً در سبك آثار بوكستههود تصنيف گشته بود.
وايمار (۱۷۰۸ تا ۱۷۱۷)
پس از مدت زماني كمتر از يك سال در مولهاوزن، باخ اين شهر را به مقصد وايمار ترك كرد. او قرار بود در اين شهر سمت ارگنواز و كنسرتمايستر (مسوول دستهٔ موسيقي) دربار دوك وايمار را بپذيرد كه اين مقامها بسيار متفاوت با سمتي بود كه در مولهاوزن داشت. حقوق دست و دلبازانهاي كه براي اين مقام پرداخت ميشد و اميد به كار كردن با دستهاي بزرگ از نوازندگان حرفهاي داراي حقوق بالا، ممكن است باخ را در تصميم خود مصممتر ساخته باشد. باخ و خانودهاش در خانهاي كه با پاي پياده، پنج دقيقه با قصر دوك وايمار فاصله داشت، مسكن گزيدند. سال بعد، اولين فرزندشان بدنيا آمد و خواهر بزرگتر و ازدواج نكردهٔ ماريا باربارا هم، براي كمك به كارهاي خانه، نزد آنها آمد و تا پايان زندگياش در سال ۱۷۲۹ با آنها همخانه بود. در همين شهر بود كه دو فرزند مستعد باخ در موسيقي، ويلهلم فريدمان و كارل فيليپ امانوئل، به دنيا آمدند.
موقعيت باخ در وايمار آغازگر دوراني پرقوّت از تصنيفِ آثاري براي سازهاي كلاويهاي و همچنين آثار اركستري است كه در خلال تصنيف اين قطعات، وي به آن درجه از زبردستي فني و اطمينان رسيد كه بتواند ساختارهاي بزرگْمقياسِ معمول و غالب را گسترش دهد و به شكلي تركيبگرانه (Synthetically) از موسيقي كشورهاي ديگر تأثيراتي برگيرد. از موسيقيدانان ايتاليايي مانند ويوالدي، كورللي و تورللي شيوهٔ تصنيف وروديهاي دراماتيك را آموخت و حالت درخشان، ريتمهاي متحرك و پويا و طرحهاي هارمونيك محكم را از ايشان اقتباس كرد. باخ عمدتاً با بازنويسي كنسرتوهاي ويوالدي براي هارپسيكورد و ارگ، خود را در جنبههاي سَبكي يادشده تثبيت نمود. اين كنسرتوها توسط ويوالدي براي دستهٔ نوازندگان تصنيف شده بودند و بازنويسي آنها توسط باخ هنوز هم جزو قطعات محبوب براي اجرا در كنسرتها به شمار ميرود. ممكن است باخ ايدهٔ رونويسكردن جديدترين و باب روزترين موسيقي ايتاليايي را از شاهزاده يوهان ارنست گرفته باشد. اين شاهزاده كه خود نوازندهاي حرفهاي بود، ولينعمت باخ و استخدامكنندهٔ وي محسوب ميشد. در سال ۱۷۱۳، دوك از سفري به «سرزمينهاي كمارتفاع» (سرزمينهاي محدود بين رود راين و درياي شمال) بازگشت و مجموعهاي بزرگ از تصنيفهاي مكتوب را به همراه آورد. در ميان اين مكتوبات احتمالاً بازنويسهايي از جديدترين و باب روزترين موسيقي ايتاليايي كه توسط ارگنواز نابينا «يان جاكوب د گراف» انجام شده بود، وجود داشته است[۴]. وي بطور خاص به ساختار «سُلو-توتي» (Solo-Tutti) علاقهمند بود. در تصنيفهاي داراي اين ساختار، يك يا چند سازِ تك (سُلو) با همراهي اركستر در تمام طول موومان (continua) بخش به بخش جاي خود را به ديگري ميدهند. اين ويژگيِ ايتاليايي را در بخشهايي از پرلود «سوئيت انگليسي شمارهٔ ۳» براي هارپسيكورد (۱۷۱۴) اثر باخ كه در زير آمدهاست، ميتوان شنيد. تناوب به شكل سُلو-توتي در ارگنوازي زماني شكل ميگيرد كه نوازنده بين كلاويههاي پايين (داراي صدايي پرحجمتر و اندكي بلندتر) و كلاويههاي بالا (داراي صدايي نازكتر)، رفتوآمدهايي زبردستانه انجام ميدهد.
باخ در وايمار توانايي و مجال نواختن ارگ و تصنيف آثاري براي اين ساز را داشت. همچنين امكان اجراي رپرتواري از آثار موسيقي كنسرتي به كمك دستهٔ موسيقي دوك، براي وي فراهم بود. تصنيف آثار قوي باخ – كه استاد فنون كنترپوآني بود – در شكل فوگ در وايمار آغاز شد. بزرگترين اثر فوگي او در اين دوران «كلاويهٔ خوشْكوك» (به آلماني: Das wohltemperierte Clavier) است. اين قطعه از ۴۸ پرلود و فوگ تشكيل شده است؛ يك جفت براي هر گام بزرگ نسبي (ماژور) و گام كوچك نسبي (مينور نسبي). اين اثر بنابر مقياس استفاده از كنترپوآن و كاوشگريِ محدودهٔ كامل گامها و شيوهٔ بياني كه با استفاده از تفاوتهاي اندك آنها از يكديگر – كه براي نوازنده با استفاده از كوكِ مبتني بر روشي چون روشِ آندرياس وركمايستر – ممكن ميگشت، بسيار بلندمرتبه و عظيم است.
در زمان تصدّي مقام در وايمار، باخ كار بر روي «كتابچهٔ اُرگ» (به آلماني: Orgelbüchlein) را براي پسر ارشدش، ويلهلم فريدمان، آغاز نمود. اين كتاب مجموعهاي از كورالههاي لوتري (سرودهاي روحاني) را در بر داشت كه براي كمك به آموزش نوازندگان ارگ، در بافتي پيچيده جاي داده شده بودند. اين كتاب دو بُنمايهٔ عمده در زندگي باخ را به تصوير ميكشد؛ سرسپردگي وي به تدريس و عشق وي به كوراله به عنوان يك شكل موسيقايي.
كوتن (۱۷۱۷ تا ۱۷۲۳)
آثار باخ در وايمار نشانگر گسترش اشتياق وي و تبديل شدن او از يك نوازندهٔ صِرف به آهنگسازي واقعي بود. بنابراين جاي تعحب نيست كه در پي ترفيع مقام در دربارِ دوكِ وايمار باشد. باخ در اين زمان كُنسِرتمايْستِر (مسوول دستهٔ موسيقي) بود و زماني كه رئيس سالخوردهاش در دسامبر ۱۷۱۶ درگذشت، به حق انتظار داشت كه كاپْلمايْستِر (مسوول موسيقي) شود. ولي دوك تصميم ديگري گرفت و از تِلِمان كه در آن زمان كاپلمايستر شهر فرانكفورت بود براي تصدي آن مقام دعوت كرد. ظاهراً تلمان سرباز ميزند، اما باخ بايد دلآزرده شده باشد، زيرا كه تلمان همسن و سال او بود و بيش از او هم تجربه نداشت. در نتيجه باخ به جستجوي كار در جايي ديگر پرداخت. برادرزادهٔ دوك وايمار، باخ را شايستهٔ كاپلمايستري دربار شاهزاده لئوپولد كوتن دانست. لئوپولد برادرزن جوانتر دوك وايمار بود. باخ در اوت ۱۷۱۷ از دوك وايمار موافقت با ترك خدمتاش را تقاضا مينمايد ولي با درخواستش مخالفت ميشود. سپس در نوامبر ۱۷۱۷ درخواست خود را مجدداً مطرح ميكند اما بدليل سماجت و گستاخي مدتي به زندان ميافتد. يكي از اسناد موجود در گزارشهاي دبيرخانهٔ تشكيلات دوك وايمار، نتايج اين مساله را بر ما روشن ميكند:
«در ششم نوامبر [۱۷۱۷] باخ، كنسرتمايستر پيشين و نوازندهٔ ارگ، كه بهدليل سماجت در ترك خدمت در بازداشت قاضي ناحيه بود، بالاخره در دوم دسامبر با اخطاري حاكي از عدم رضايت از خدمت او از توقيف آزاد شد.»
در نهايت شاهزاده لئوپولد، دوك جوان شهر كوتن، باخ را براي تصديِ مقام كاپلمايستري استخدام ميكند. شاهزادهٔ جوان كه خود نوازنده بود، استعداد باخ را قدر مينهاد، حقوق خوبي به وي ميپرداخت و در امر تصنيف و اجراي موسيقي آزادي عمل قابلتوجهي به وي ارزاني داشته بود. با اين وجود، وي كالونيست بود و از موسيقي در مراسم عبادي استفاده نميكرد. در نتيجه اكثر آثار باخ در اين دوره، آثاري با بنمايهٔ دنيوي است. از ميان اين آثار ميتوان به «سوئيتهاي اركستري»، «شش سوئيت براي ويلون سِل تك» و «سوناتها و پارتيتاها براي ويولن تك» اشاره كرد. تصوير فوق نمايشگر صفحهٔ اول سونات ويولن و دستنوشتهٔ شخص باخ است. پروندهٔ صوتياي كه در پي ميآيد نيز بخشي از وروديهٔ پِرِستوي چهارمين كنسرتوي براندبورگ است كه براي ويولنِ تك، دو فلوتِ تك، سازهاي زهي با همراهي بدون توقف (continuo) هارپسيكورد تصنيف شدهاست. اين قطعه نشاندهندهٔ توانايي رو به افزايش آهنگساز در تصنيف قطعات فوگي است؛ با حضور هارپسيكورد هر ساز با ملودياي زنده در پي ساز ديگر وارد ميشود به طوري كه صداي سازِ نورسيده در برابر بافت پيچيدهاي از كنترپوآن، كه در اجرايِ سازهايي كه قبلاً واردشدهاند، نمود مييابد، قرار ميگيرد.
در ۷ ژوئيه ۱۷۲۰ زماني كه باخ به همراه شاهزاده لئوپولد در سفر بود، واقعهٔ اسفباري رخداد؛ همسر باخ، ماريا باربارا، بطور ناگهاني درگذشت. سال بعد، وي با آنا ماگدالنا ويلكه، خوانندهٔ سوپرانوي جوان و بسيار مستعد كه در دربار كوتن آواز ميخواند، آشنا شد. ايشان در ۳ دسامبر ۱۷۲۱، با وجود اختلاف سنّي موجود – آنا ۱۷ سال از باخ جوانتر بود – ازدواج كردند و به نظر ميرسد كه ازدواج شادي داشتهاند. اين زوج،بعدها صاحب ۱۳ فرزند شدند.
آنچه باعث نارضايتي باخ در دربار كوتن گرديد، ازدواج شاهزاده بود. اين ازدواج علاقهٔ او را به موسيقي كاهش داده و ترفيع مقامي كه باخ در انتظار آن بود را تقريباً منتفي ساخته بود. انتخابهاي باخ محدود بود، زيرا در آستانهٔ چهلسالگي نميتوانست معيارهاي خود را تغيير دهد و خود را با هر شرايطي وفق دهد و تنزل درجه را بپذيرد. در همين اَثني و در ژوئن سال ۱۷۲۲، يوهان كونو كه كانتور توماس كيرشه (كليساي لوتري سنت توماس) در لايپزيك بود، درگذشت. شوراي اين شهر از علاقهمندي تلمان به اين مقام اطلاع يافت و بنابراين وي به اين سمت منصوب گشت. اما كساني كه تلمان در خدمت آنان بود، حقوق وي را افزايش دادند و در نتيجه وي از قبول مقام تازه سر باز زد. شوراي شهر لايپزيك سپس به سراغ كريستف گراپنر – معروفترين سازندهٔ كانتات در آن دوران – رفت، اما با درخواست ترك خدمت گراپنر نيز مخالفت گرديد. باخ كه از تمام اين فراز و نشيبها براي انتخاب كانتور توماس كيرشه آگاهي داشت، توسط شوراي شهر لايپزيك – با وجود بيميلي ايشان – در تاريخ ۳۰ مه ۱۷۲۳ به آن سمت منصوب شد.
لايپزيك (۱۷۲۳ تا ۱۷۵۰)
مقام وي در كليساي سَنت توماس در لايپزيك، سمتي با اعتبار در شهري بود كه در آن زمان از نظر تجارت و بازرگاني شهر پيشروي زاكسن – حوزهٔ انتخابيهاي كه با تورينگن همسايه بود – محسوب ميشد. جداي از اقامتهاي كوتاه وي در آرنشتات و مولهاوزن، اين مقام اولين سمت دولتي باخ بود كه در آن خدمت به طبقهٔ اشراف جزو وظايف به شمار ميآمد. اين آخرين مقام زندگي وي بود و تا زمان مرگش در ۲۷ سال بعد از اين تاريخ، در آن باقيماند. اين مقام و درجه، وي را با شيوههاي تدبير سياسي، كه كارفرمايانش در شوراي شهر لايپزيك به كار ميبرند، آشنا ساخت. اعضاي شوراي شهر بر دو دسته بودند؛ دستهٔ اول، مطلقگرايان وفادار به پادشاهِ زاكسن – آگوست، مشهور به «نيرومند» – برتختنشسته در درسدن و دستهٔ دوم، صاحبمنصبانِ محلي كه اهداف طبقهٔ تجار، اصناف و اشراف كهتر را پي ميگرفتند. باخ نامزد طرفداران سلطنت و بخصوص شهردار آن زمان – وكيلي با نام «گوتليب لانگ» كه پيشتر در دربار درسدن خدمت كردهبود – محسوب ميگرديد. در برابر موافقت با تصدي باخ در مقام پيشْگفته، گروه صاحبمنصبانِ محلي اجازهٔ نظارت بر مدرسهٔ سنت توماس را به دست آوردند. به علاوه، باخ مجبور شد در مواردي مربوط به شرايط كارياش به نوعي مصالحه و توافق نمايد. با وجود اين كه به نظر ميرسد هيچكس در شوراي شهر در نبوغ باخ شك نداشته، هماره تنشهاي مكرري بين كانتور و صاحبمنصبات محلي عضو شوراي شهر وجود داشتهاست. از طرفي كانتور، خود را رهبر موسيقي كليسايي در شهر ميدانست و از سوي ديگر، صاحبمنصبان محليِ حاضر در شوراي شهر، وي را تنها يك مدير مدرسه ميدانستند و ميخواستند كه تأكيد بر موسيقي دقيق و حرفهاي را در مدرسه و كليسا كاهش دهند. شوراي شهر هيچگاه حقوق سخاوتمندانهٔ ۱۰۰۰ تالِر در سال كه در اولين ديدار توسط لانگ به باخ وعده داده شده بود را پرداخت نكرد. اما ضمن پرداخت حقوقي كمتر به باخ، جهت آسايش او و خانوادهاش، خانهٔ خوبي كه در انتهاي ساختمان مدرسه وجود داشت را در اختيار ايشان قرار داد. اين آپارتمان با هزينهٔ فراوان در سال ۱۷۳۲ بازسازي شد.
مسؤوليت باخ در اين زمان علاوه بر آموزش دانشآموزان مدرسهٔ سنت توماس در زمينهٔ آوازخواني و لاتين، تأمين موسيقي و رهبري دستهٔ موسيقي هر يكشنبه در دو كليساي اصلي لايپزيك، سنت توماس و سنت نيكلاس، را نيز بطور هفتگي شامل ميگرديد. همچنين او بايد بر نحوهٔ اجراي امور مربوط به موسيقي در دو كليساي ديگر شهر لايپزيك – كليساي نو و كليساي سنت پيتر – نيز نظارت مينمود. با شكوفايي حيرتانگيزي كه در خلاقيت وي رخ داد، توانست در ظرف شش سالِ اولِ اقامت در لايپزيك، پنج زنجيره كانتات ساليانه، كه هر يك تقريباً شصت كانتات را شامل ميشدند، را تصنيف نمايد (كه ظاهراً دو تا از اين پنج گمشدهاند). بيشتر اين آثار كنسرتي، براي مراسم انجيلخواني روزهاي يكشنبه و روزهاي جشن سالِ لوتري تصنيف گشته و تعداد زيادي از آنها با الهامگرفتن از آوازهاي روحاني سنتيِ كليسايي، مانند «برخيز، نداي پروردگار ما را ميخواند» (به آلماني: Wachet auf! Ruft uns die Stimme) و «اكنون تنها ناجي كافران ميآيد» (به آلماني: Nun komm, der Heiden Heiland)، نوشته شدهاند.
احتمالاً باخ در هنگام تمرين و اجراي اين آثار در كليساي سنت توماس، پشت هارپسيكورد مينشسته و يا در مقابل گروه كر در بالكن كمارتفاعتر انتهاي غربي سالن ميايستادهاست به طوري كه پشت وي به حضار قرار ميگرفتهاست و محراب در انتهاي شرقي. همچنين او ميتوانسته با نگاه به بالا، ارگ را كه در اتاقكي در ارتفاع چهار متري قرار داشتهاست ببيند. در سمتِ راستِ ارگ در يك ايوانِ كناري سازهاي بادي، برنجي و تميپاني و در سمتِ چپِ ارگ، سازهاي زهي قرار ميگرفتهاند. يكي از سرچشمههاي تنشهايي كه بين شوراي شهر و كانتور پيش ميآمد اين بود كه اين شورا تنها هشت نوازندهٔ دائم را در اختيار باخ گذاشته بود، در حالي كه وي بايد مابقي گروه بيست نفري نوازندنگاني كه براي اجراي قطعات متوسط تا بزرگ بديشان نياز بود را از افراد مشغول تحصيل در دانشگاه يا مدرسه و يا افراد عامي جامعه، استخدام نمايد. به احتمال، ارگ يا هارپسيكورد توسط شخص آهنگساز (زمانهايي كه براي رهبري در حالت ايستاده قرار نداشت)، ارگنواز تحت استخدام كليسا و يا يكي از پسران ارشد باخ، فردريك يا امانوئل نواخته ميشد.
باخ خوانندههاي كُر سوپرانو و آلتو را از ميان دانشآموزان مدرسه و خوانندههاي تنور و باس را از ميان دانشآموزان يا افراد ديگر در لايپزيك انتخاب مينمود. اجراي موسيقي در مراسم ازدواج و خاكسپاري براي گروه خوانندگان درآمد بيشتري داشت و احتمالاً به همين دليل است كه باخ دستِ كم شش موتِت، غالباً براي دستهٔ كُر دوتايي نوشت. از اين موتتها براي تمرينات و آموزش مدرسهاي نيز استفاده ميشد. بخشي از كار معمول وي در كليسا، اجراي موتتهاي مكتب ونيز و آلمان چون آثار هاينريش شوتز بود. باخ از آثار اين آهنگساز به عنوان سرمشقهاي سبكي براي موتتهاي خود استفاده مينمود. پروندهٔ صوتي زير بخش برگزيدهاي از وروديهٔ «براي خداوند بخوان» (به آلماني: Singet dem Herrn) است كه بافت غني و پرتكاپويي را نشان ميدهد كه باخ ميتوانست با استفاده از دو دستهٔ كر كه هر يك داراي چهار بخش تقسيم هستند، به وجود آورد. در اين اجرا در هر بخش گروه كُر سه خواننده قرار گرفتهاند.
باخ كه بيشتر سالهاي دههٔ ۱۷۲۰ را صرف تصنيف كانتاتها نموده بود، رپرتوآر عظيمي از موسيقي كليسايي را براي دو كليساي اصلي لايپزيك فراهم كرد. اكنون وي علاقهمند بود كه تصنيفات و اجراهاي خود را از مرزهاي موسيقي آيين عبادي گستردهتر سازد. در ماه مارس ۱۷۲۹، او به رهبري «كالج موسيقي» – گروه نوازندگان موسيقي غيرروحاني كه در سال ۱۷۰۱ بهوسيلهٔ دوست باخ، گئورگ فيليپ تلمان، بنيان نهاده شده بود – برگزيده شد. اين گروه يكي از دوازده گروهي محسوب ميشد كه در شهرهايِ عمدهٔ آلمانيزبانِ آن دوران تشكيل شده بودند و دانشآموزان فعال در زمينهٔ موسيقي در آنها شركت داشتند. اين گروهها نقشي با اهميت و رو به افزايش در حيات موسيقي در بين عوام بازي ميكردند و معمولاً بهوسيلهٔ برجستهترين موسيقيدان حرفهاي هر شهر رهبري ميشدند. بنابر نظر كريستف ولف، رهبري اين گروه توسط باخ «نظارت كامل باخ بر مؤسسات اصلي فعال در زمينهٔ موسيقي در لايپزيك را تحكيم نمود». در اكثر اوقات سال، گروه كالج موسيقي لايپزيك، هر دو هفته يكبار در قهوهخانهٔ زيمرمن، در خيابان كاترين و كمي دورتر از ميدان اصلي شهر، اجراهايي دو ساعته داشت. صاحب ملكِ قهوهخانه، تالار بزرگي را بدين منظور اختصاص داده و سازهاي مختلفي نيز تهيه كرده بود. بسياري از آثار باخ طي سالهاي دهههاي ۱۷۳۰، ۴۰ و ۵۰ به احتمال براي اجراي اعضاي كالج موسيقي نوشته شدهاند. به طور حتم در ميان آثار اجراشده توسط اين گروه، بخشهايي از «تمرين كلاويه» و بسياري از كنسرتوهاي ويولن و هارپسيكورد وجود داشتهاست.
طي اين دوران، او «مس در سي مينور» را كامل كرد. در فرايند تكميل كردن اين اثر موومانهاي تازه تصنيفشده با بخشهايي از آثار پيشين تركيب شدند. در سال ۱۷۳۵، او نسخهٔ دستنويس اين اثر را به انتخابكنندهٔ دربار زاكسن پيشكش نمود. در اصل اين عمل پيشنهادي موفقيتآميز براي ترغيبنمودن پادشاه بود تا او را بهعنوان آهنگساز دربار سلطنتي انتخاب نمايد. همچنين، به نظر ميرسد اين مسأله بخشي از تكاپوي طولانيمدت باخ براي كسب قدرت افزونتر در چانهزنيهايش با شوراي شهر لايپزيك باشد. پروندهٔ صوتي زير بخش برگزيدهاي از يكي موومانهايي است كه به پادشاه پيشكش شدهاست. اين بخش نمايانگر استفادهٔ آهنگساز از ترومپتهاي بزمي و تميپاني است. با وجود اينكه اين مَس هيچوقت طي دوران حيات آهنگساز اجرا نشد، ولي به عنوان يكي از بزرگترين آثار آوازي تمام دورانها محسوب ميشود.
در ۱۷۴۷، باخ به دربار فردريك بزرگ در پُتسدام رفت. در آنجا پادشاه تِمي براي باخ نواخت و او را براي بداههنوازي يك فوگ مبتني بر آن تم، به چالش طلبيد. باخ يك فوگ سه صدايي بر روي پيانوفورتهٔ فردريك نواخت – كه اين كار در آن زمان نوآورياي محسوب ميگشت – و بعدهها «پيشكش موسيقايي» را به پادشاه تقديم كرد كه شامل فوگها، كانُنها و يك تريو بر مبناي «تم سلطنتي» انتخاب شده توسط پادشاه، بود. اين تريو يك فوگ ششصدايي است كه تم آن اندكي با تم منتخب پادشاه تفاوت دارد تا براي پيچيدگيها وسيعتر مناسب باشد.
«هُنر فوگ»، ماهها پيش از مرگ او نوشته شده بود و البته هنوز ناتمام بود. اين اثر ۱۸ فوگ و كانُن پيچيده مبتني بر يك تم ساده را شامل ميشد. از اين اثر كه شاهكاري از دگرسازيِ تمها و تمهيدات كنترپوآني است، معمولاً بهعنوان مجموع نتايج فنون چندصدايي (پُليفونيك) ياد ميشود.
در ابتداي سال ۱۷۴۹ بيماري آبمرواريد باخ به طور جدي در حال پيشرفت بود. شوراي شهر حتي پيش از مرگ باخ جانشيني براي وي برگزيد، ولي آهنگساز پير هنوز عقبنشيني نكرده بود. در نهايت ضعف بينايي باخ به حدي شدت گرفت كه وي ناگزير به عمل جراحي شد. پزشك جراح باخ كه از مشهورترين جراحان چشم آن دوران بود و حتي چشم هندل را نيز عمل كرده بود، جان تيلور نام داشت و انگليسي بود. افسوس كه جراحي بر روي چشم باخ موفقيتآميز نبود و جراحي دوم در آوريل ۱۷۵۰ وي را نابينا و زمينگير كرد. در ماه ژوئيه وي در آخرين عشاء رباني كه در خانهاش برگزار شد، شركت جست و در بيست و هشتم همين ماه پس از يك سكتهٔ مغزي، در سن ۶۵ سالگي درگذشت[۸]. آخرين اثري كه باخ آن را تكميل نمود يك پرلود كوراله (پيشدرآمد آواز) براي ارگ بود كه در بستر مرگ، آن را به پسرخواندهاش آلتنيكول ديكته نمود. زماني كه نتهاي آخرين ميزان اين اثر، كه «اكنون در بارگهت حاضر ميشوم» (به آلماني: Vor deinen Thron tret ich hiermit) نام دارد، شمارش شوند و به هر يك از نُتها يكي از حروف لاتيني اختصاص داده شود، كلمهٔ «BACH» حاصل ميگردد. اين كوراله معمولاً پس از فوگ چهاردهم كه ناتمام است، نواخته ميشود و پايان اجراي «هنر فوگ» محسوب ميگردد.
به نظر ميرسد كه باخ توانسته بود كه در لايپزيك روابط گرمي را با استادان دانشگاه برقرار نمايد. او از روابط سازندهاي كه با شاعري به نام پيكاندر برقرار نموده بود، بسيار بهره برد. سباستين و آنا ماگدالنا در منزلشان از دوستان، خويشان و موسيقيدانان و نوازندگان همكار كه از سراسر آلمان مهمان ايشان بودند، پذيرايي ميكردند. نوازندگان دربارهاي درسدن و برلين و موسيقيداناني چون گئورگ فيليپ تلمان (يكي از پدرخواندگانِ كارل فيليپ امانوئل) در ملاقاتهايي مكرر به خانهٔ باخ ميآمدند و احتمالاً با وي مكاتباتي نيز داشتهاند. قابل توجهاست كه گئورگ فردريك هندل كه در همان سال تولد باخ در شهر هاله (كه ۵۰ كيلومتر با لايپزيك فاصله دارد) زاده شده بود، با وجود مسافرتهاي فراوان به آلمان، هيچگاه با باخ ملاقات نكرد. به نظر ميرسد كه باخ هماره از اين مساله به شدت افسوس ميخوردهاست.
سبك
ويژگي سبك آهنگسازي باخ بر بافت كنترپوآني، تونيكهاي خطي/پيشروي هارمونيك در دومينانتها و ريتمهاي محرك استوار است كه با يكديگر تركيب ميشوند و حسي از پيشروي را بوجود ميآورند. مانند بسياري از آهنگسازان ديگر سبك باروك، موسيقي باخ به شكل موتيفي متراكم است؛ الگوهاي ملوديك و ريتميك كه در ابتداي يك اثر معرفي ميشوند، پيوسته بهوسيلهٔ برگشتهاي ملوديك و كنترپوآني، افزايش و كاهش در حين تكرارها و جوش و خروش و تحرك در نغمهها، تغيير شكل ميدهند.
امروزه «سبكِ باخ» بر تصنيفات موسيقايي، از سرودهاي روحاني و آثار مذهبي تا آثار پاپ و راك، تأثيراتي گذاشتهاست. بسيار از تمهاي باخ – بخصوص تم توكاتا و فوگ در ر مينور – مكرراً در آثار موسيقي راك استفاده شدهاند و محبوبيت قابل توجهي يافتهاند.
آثار
آثار يوهان سباستين باخ بهوسيله حروف BWV (سرواژهٔ عبارت آلماني: Bach Werke Verzeichnis) به معناي نمايهٔ آثار باخ نمايهگذاري شدهاند. اين فهرست كه در سال ۱۹۵۰ منتشر شد، بهوسيلهٔ ولفگانگ شمايدر تهيه شده است.
فهرست يادشده به جاي تقسيمبندي بر حسبِ زمان تصنيف اثر، بر حسبِ نوعِ اثر تقسيمبندي شده است. در گردآوري اين فهرست، شمايدر عمدتاً از فهرست ويراست انجمن باخ (لاتين:Bach Gesellschaft Ausgabe)، فهرستي از آثار آهنگساز كه بين سالهاي ۱۸۵۰ و ۱۹۰۵ جمعآوري شده است، پيروي كرده است.
ميراث
شهرت باخ در سالهاي پايان زندگي و پس از مرگ، اُفول كرد و آثار وي در مقايسه با آثار نوپديد سبك كلاسيك، كهنه تلقّي گشت. با وجود اين، وي هيچگاه فراموش نشد چرا كه همواره از او بهعنوان يك نوازنده، معلّم (و البته آهنگساز) و پدر فرزندانش (بخصوص ك. ف. ا باخ) ياد ميشد. در اين دوران آثاري از وي كه بيش از ديگر آثار از آنها قدرداني گرديد و به آنها توجه شد، آثار براي سازهاي كلاويهاي بود كه در اين حوزه ديگر آهنگسازان هماره استادي وي را تصديق كردهاند. موتزارت، بتهوون و شوپن در ميان مهمترين ستايندگان وي بودند. در ملاقاتي از كليساي سنت توماس در لايپزيك، موتزارت اجرايي از يكي از موتتها (BWV 225) را شنيد و از تعجب بانگ برآورد: «اينك چيزي كه بتوان از آن آموخت». زماني كه بخشي از موتت را براي مطالعه به وي دادند، «موتزارت روي نزديكترين صندلي نشست، در حالي كه بخشهاي اثر در اطرافش پخش بود، [برخي از] آنها را در دو دست وي و [برخي] روي زانوانش قرار داشت. او همه چيز را فراموش كرده بود و تا زماني كه تمام اثر سباستين باخ را بررسي نكرد، برنخاست». بتهوون نيز از علاقهمندان باخ بودهاست. وي در كودكي «كلاويهي خوشكوك» را آموخت و بعدهها باخ را «نيا و طلايهدار هارموني» (به آلماني: Urvater der Harmonie) و «نه يك جويبار، بلكه يك دريا» (به آلماني: nicht Bach, sondern Meer)، بازي كلامي با "Bach" كه به معناي «جويبار» است) خواند.همچنين، شوپن پيش از كنسرتهايش خود را در اتاقي محبوس ميكرد و آثار باخ را مينواخت. در نهايت به نظر ميرسد بسياري از آهنگسازان پيشگفته و ديگراني چون رابرت شومان و فليكس مندلسون پس از شنيدن آثار باخ به سبكي كنترپوآنيتر در تصنيف موسيقي روي آوردند.احياي شهرت باخ نزد بخش وسيعتري از افراد، تا حدودي به دليل زندگينامهاي بود كه يوهان نيكلاس فوركل در سال ۱۸۰۲ نگاشت. بتهوون نيز اين كتاب را خوانده بود. گوته به نسبت ديگران دير با آثار باخ آشنا گرديد. اين آشنايي از طريق مجموعهاي از آثار براي كلاويه و آثار آوازي اجراشده در شهر باد بركا در تورينگن به سال ۱۸۱۴ و ۱۸۱۵، روي داد. در سال ۱۸۲۷ وي در نامهاي تجربهٔ شنيدن موسيقي باخ را «هارموني جاوداني در گفتگو با خود» توصيف كرده است. اما بيشترين تلاشها براي زنده نمودن شهرت فراموششدهٔ باخ توسط فليكس مندلسون انجام گرفتهاست. وي در سال ۱۸۲۹، پاسيون به روايت متاي قديس را در برلين اجرا نمود. هگل كه در ميان شنوندگان اين اجرا حضور داشتهاست، بعدهها باخ را چنين توصيف ميكند؛ «باشكوه، يك پروتستان واقعي، قوي و ميتوان گفت نابغهاي فرزانه كه تنها تازگيها قدرداني از ارزش واقعي او را بازآموختهايم». ترويج آثار باخ توسط مندلسون و رشد مجدد قَدر و قيمت اين آهنگساز در سالهاي بعدي ادامه يافت. انجمن باخ (Bach Gesellschaft) در سال ۱۸۵۰ با هدف معرفي و ترويج آثار وي بنيان نهاده شد. اين انجمن در طول نيمقرنِ پس از تأسيس، مجموعهاي جامع از آثار آهنگساز را منتشر نمود.
پس از اين دوران، باخ و آثار او مشهور باقيماندند. طي قرن بيستم، فرايند شناخت ارزشهاي موسيقايي و آموزشي برخي از آثار وي ادامه يافت. به احتمال، نمود بارز اين فرايند را ميتوان در معرفياي كه پابلو كاسالس از «سوئيتهاي ويولن سل» انجام داد، دانست. پيشرفت ديگري كه در اين راه حاصل گرديد، رشد اجراهاي اصيل بود كه سعي مينموند موسيقي را به شكلي كه مورد نظر آهنگساز بودهاست، ارائه دهند. نمونهاي از ويژگيهاي اجراهاي اصيل را ميتوان در انتخاب هارپسيكورد به جاي پيانوي بزرگ امروزي براي اجراي آثار كلاويهاي و همچنين استفاده از دستهٔ آواز كوچك يا خوانندگان تك به جاي دستههاي آواز بزرگ كه محبوب اجراهاي قرن نوزدهم و بيستم بودهاند، مشاهده نمود.
سهم يوهان سباستين باخ از موسيقي يا – اگر بخواهيم مفهومي كه توسط شاگرد وي لورنز كريستف ميزلر باب گرديد را به عاريت بگيريم، – «دانش موسيقايي» وي هماره با «نبوغ اصيل» ويليام شكسپير در ادبيات انگليسي و ايزاك نيوتن در فيزيك مقايسه شدهاست.
آثار باخ به عنوان نمونهاي از بهترينهايي كه بشريّت ميتواند ارائه نمايد، براي قرار گرفتن در صفحه موسيقي زرين وويجر و ارسال به فضا، برگزيده شدهاند. دانشمند و نويسنده لوئيس توماس دربارهٔ چگونگي ارتباط برقرار كردن مردم كرهٔ زمين با ساكنان احتمالي سراسر گيتي چنين پيشنهاد كردهاست: آموزش ارگ«راي من به باخ است. تمام آثار وي بايد به طور مداوم به فضا مخابره شوند. با اين كه اين كار متكبرانه خواهد بود اما با هدف به نمايش گذاشتن بهترين چهرهٔ ممكن [از زمين] در ابتداي آشنايي، قابل بخشش است. پس از آن ميتوان حقايق نامطبوعتر را بيان نمود.» بعضي از آهنگسازان با استفاده از نتهاي سي بِمُل (B-flat)، لا (A)، دو (C) و سي عادي (نت سي ساده كه در آلماني H است) كه موتيف BACH را تشكيل ميدهند و يا مشتقات كنترپوآني آن در آثار خود به باخ اداي احترام نمودهاند. البته شخص باخ در اين سرواژهنگاري موسيقيايي پيشقدم بودهاست كه به ويژه در كنتراپونكتوس چهاردهم (Contrapunctus XIV) از هنر فوگ به چشم ميخورد. با وجود اينكه اين ملودي صليبگون در چشم باخ نوعي اداي موسيقايي از سرسپاري به عيسي مسيح و صليب وي بودهاست، بعدهها آهنگسازان اين موتيف را در تجليل از مقام آهنگساز بكار بردند. وفاداري صميمانهٔ باخ به عيسي مسيح در سراسر پيشهٔ معنوي وي، با كشف انجيل كالو در سال ۱۹۳۲ در فرانكنموث ميشيگان، كاملاً اثبات گرديد.
كتاب آناماگدالنا باخ
دو كتاب آناماگدالنا باخ كه آلبومهاي موسيقي خاص خانوادهٔ يوهان سباستين باخ را تشكيل دادهاند، قطعاتي با كاراكترهاي گوناگون براي ساز و آواز را شامل ميشوند. اين قطعات هم آثاري از آهنگسازان و هم آثار ديگر آهنگسازان را در بر ميگيرند و در اين دو كتاب همگي به دست خود يوهان سباستين باخ و گاه همسر او آناماگدالنا باخ نوشته شدهاند. همچنين برخي از صفحات به دست يك كودك نوشته شدهاند، كه ميتوانند دستنوشت يكي از اعضاي خردسال خانوادهٔ باخ باشند.
نامگذاريها
فلات يخي باخ از شبهجزيره بتهوون در جزيرهٔ الكساندر در قطب جنوب.
آتشفشان باخ در عطارد.
- شنبه ۰۷ شهریور ۹۴ | ۱۷:۲۸ ۵,۲۷۶ بازديد
- ۰ نظر